عشق یعنی..

پیام های کوتاه
نویسندگان
۲۳
آذر

تکثیر نسل مسئله‌ی جمعیّت که بجد هم مورد بحث و اختلاف نظر در جامعه است، مسئله‌ی بسیار مهمّی است. بلاشک از نظر سیاست کلّی کشور، کشور باید برود به سمت افزایش جمعیّت؛ البتّه به‌نحو معقول و معتدل. همه‌ی اشکالات و ایرادهایی که وارد میشود - که بعضی از اشکالاتی را هم که مطرح میکنند ما دیده‌ایم - قابل برطرف شدن و قابل پاسخ دادن است.    

بیانات مقام معظم رهبری در دیداراعضای همایش ملی تغییرات جمعیتی و نقش آن در تحولات مختلف جامعه در تاریخ 8 / 8 / 1392

  • سیدمحمد صادقی
۰۵
آذر

خلاصه حالات سیزدهمین معصوم، یازدهمین اختر امامت
ولادت باسعادت آن حضرت طبق مشهور، روز دوشنبه یا جمعه، هشتم ربیع الثّانی، سال 232 هجری قمری در شهر مدینه منوّره واقع شد، که در آن هنگام، پدر بزرگوارش طبق نقلی در سنین 26 سالگی بوده است.[1]
نام: حسن[2] صلوات الله و سلامه علیه.
کنیه: ابومحمّد.
لقب: عسکری، صامت، هادی، زکی، تقی، رفیق، خالص، سراج، ابن الرّضا، سراج بنی‌هاشم و ... .
پدر: امام علی هادی، فقیه أهل البیت، صلوات اللّه علیهم أجمعین.
مادر: سه اسم برای مادر حضرت گفته‌شده است: سوسن، حدیث و سلیل، که کنیه‌اش اُمّ وَلد می‌باشد، او از زن‌های عارفه و صالحه بوده است.
نقش انگشتر: حضرت دارای دو انگشتر بود، که نقش هرکدام به ترتیب عبارت‌اند از: ))سُبْحانَ مَنْ لَهُ مَقالیدُ السَّمواتِ والاْ رْضِ))، ((إنَّ اللّهَ شَهیدٌ)).
دربان: عثمان بن سعید عَمری و پسرش محمّد بن عثمان عَمری.
امام حسن عسکری علیه‌السلام همچون پدر بزرگوارش در موقعیتی حسّاس و خطرناک و بلکه شدیدتر قرار داشت، چراکه بنا بود آخرین حجّت خداوند متعال و دوازدهمین خلیفه بر حقّ رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آلِ، - یعنی مهدی؛ موعود عجّل اللّه فرجه الشّریف از نسل او به دنیا آید.
به همین جهت حکومت وقت، تمام مأمورین خود را (از زن و مرد) به شکل‌های مختلفی بسیج کرده بود تا تمام حرکات حضرت را کنترل و زیر نظر داشته باشند.
ولی برای آن‌که افکار عمومی خدشه‌دار نشود، بر اساس سیاست حیله گرانه خلفاء بنی العبّاس، در موقعیت‌های خاصّی به‌طور ریاکارانه حضرت را مورد نوعی احترام قرار می‌دادند.
درنهایت به جهت عقده‌ها و کینه‌های درونی خود، آن حضرت را به‌وسیله زهر مسموم و شهید کردند.
و چون مرتّب عمر شریف امام عسکری علیه‌السلام یا در زندان و یا در بازداشتگاه و تحت نظر مأمورین، سپری گردید، تمام رفت‌وآمدهای حضرت را در کنترل خود داشتند.
و بر همین اساس، کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت نسبت به دیگر ائمّه اطهار صلوات الله و سلامه علیهم، در کتب تاریخ و احادیث کمتر به چشم می‌خورد.
مدّت امامت: بنابر مشهور بین مورّخین و محدثین، روز سوّم ماه رجب، سال 254 هجری قمری، پس از شهادت پدر بزرگوارش به منصب امامت و ولایت نائل آمد و حدود پنج سال و هشت ماه، امامت و هدایت جامعه را عهده‌دار بود.
مدّت عمر: آن حضرت مدّت 23 سال در حیات پدر بزرگوارش امام هادی علیه‌السلام، همچنین پنج سال و هشت ماه پس از شهادت پدر، ادامه حیات نمود؛ و درمجموع مورّخین، عمر پربرکت آن حضرت را حدود 29 سال گفته‌اند.
خلفاء: امامت آن حضرت هم‌زمان با حکومت معتّز، مهتدی و معتمد، مصادف شده است.
شهادت: همچنین در روز شهادت آن حضرت بین مورّخین و محدّثین اختلاف‌نظر است، ولی مشهور گفته‌اند: شهادت آن حضرت، روز جمعه، پس از نماز صبح، هشتم ماه ربیع الاوّل، سال 260 هجری قمری[3] واقع‌شده است.
حضرت سلام اللّه علیه در زمان حکومت معتمد عباسی به‌وسیله زهر توسّط معتمد، مسموم و به اجداد بزرگوارش ملحق گردید؛ و پس از شهادت در منزل خود آن حضرت، کنار پدر بزرگوارش امام علی هادی علیه‌السلام دفن گردید.
فرزندان: آن حضرت هنگام شهادت، تنها دارای یک فرزند پسر بوده است که هم نام و هم کنیه با پیغمبر اسلام صلی‌الله علیه و آلِ می‌باشد.
نماز امام حسن عسکری علیه‌السلام: دو رکعت است، در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه سوره توحید خوانده می‌شود.[4]



[1] مطابق با پانزدهم آذرماه، سال 225 هجری شمسی می‌باشد.

[2] نام و لقب آن حضرت به‌عنوان امام ((حسن، عسکری)) علیه‌السلام طبق عدد حروف ابجد کبیر 118، 360 می‌شود.

[3] مطابق با پانزدهم دی‌ماه، سال 253 هجری شمسی می‌باشد.

[4] اصول کافی: ج 1، تهذیب الا حکام: ج 6، تذکرة الخواصّ، عیان الشّیعة: ج 2، مستدرک الوسائل: ج 6، کشف الغمّة: ج 2، مجموعة نفیسة، تاریخ أ هل البیت علیهم‌السلام، ینابیع المودّة، اعلام الوری طبرسی: ج 2، جمال الاُسبوع، دعوات راوندی، دلائل الا مامه طبری، ارشاد شیخ مفید و ... .

  • سیدمحمد صادقی
۰۸
مرداد

ثواب صلوات

  • سیدمحمد صادقی
۰۲
مرداد

نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر (ع) و مادر مکرمه‌اش حضرت نجمه خاتون (س) است. آن بانو مادر امام هشتم نیز هست. لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.

ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال ۱۷۳ هجری قمری در مدینه منوره واقع‌شده است. دیری نپایید که در همان سنین کودکی مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامی خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا ازآن‌پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت علی بن موسی‌الرضا (ع) قرار گرفت.

یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده‌ای از برادران و برادرزادگان به‌طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلی مورد استقبال مردم واقع می‌شد. اینجا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب (س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامی‌شان را به مردم مؤمن و مسلمان می‌رساندند و مخالفت خود و اهل‌بیت (ع) را با حکومت حیله‌گر بنی‌عباس اظهار می‌کرد. بدین‌جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده‌ای از مخالفان اهل‌بیت که از پشتیبانی مأموران حکومت برخوردار بودند، سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، درنتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتی بنا بر نقلی حضرت (س) معصومه را نیز مسموم کردند.

به‌هرحال یا براثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا براثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س) بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به‌طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر «ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آنچه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که می‌فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتی از این خبر مسرت‌بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و درحالی‌که «موسی بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعری» زمام ناقه آن حضرت را به دوش می‌کشید و عده فراوانی از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت درحرکت بودند، حدوداً در روز ۲۳ ربیع‌الاول سال ۲۰۱ هجری قمری حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلی که امروز «میدان میر» نامیده می‌شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسی بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانی حضرت نصیب او شد. سرانجام در روز دهم ربیع‌الثانی و «بنا بر قولی دوازدهم ربیع‌الثانی» سال ۲۰۱ هجری پیش از آن‌که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند.

کرامات حضرت معصومه

کراماتی به نقل از آیت‌الله‌العظمی اراکی (ره)

حضرت آیت‌الله‌العظمی اراکی (ره) نقل می‌کردند: دستم باد می‌کرد و پوست آن ترک برمی‌داشت، به‌طوری‌که نمی تواستم وضو بگیرم و ناچار بودم برای نماز تیمم کنم و معالجات هم بی‌اثر بود تا به حضرت معصومه (س) متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد.

ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو از منبری‌های قم بودند) نقل می‌کردند از آ شیخ ابراهیم صاحب‌الزمانی تبریزی (که مرد با اخلاصی بود) که من شبی در خواب دیدم به حرم مشرف شدم، خواستم وارد شوم، گفتند حرم قرق است برای این‌که فاطمه زهرا (س) و حضرت معصومه (س) در سر ضریح خلوت کرده‌اند و کسی را راه نمی‌دهند. من گفتم: مادرم سیده است، من محرم هستم، به من اجازه دادند، وارد، شدم دیدم که این دو نشسته‌اند و در بالای ضریح باهم صحبت می‌کنند. ازجمله صحبت‌ها این بود که حضرت معصومه به حضرت زهرا (س) عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام برای من مدحی گفته است و ظاهراً آن مدح را برای حضرت می‌خواند.

آ شیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره‌ای اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل می‌کند. حاج احتشام به شیخ ابراهیم می‌گوید: از آن شعرها چیزی یادت هست؟

گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دختر موسی بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع به گریه کرد و ازآن‌پس بکاء بود و بسیار گریه می‌کرد.

حاج سید جعفر احتشام از وعاظ مخلصی بود که موقع روضه خواندن خودش هم گریه می‌کرد.

آقای حسن احتشام فرزند ایشان می‌گوید: به پدرم گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصی داشته باشید مانند سایر شعرا، قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت:

ای فاطمه به جان‌عزیز برادرت

 

بر احتشام لطف نما قصر اخضری

ایشان گفت: قصر اخضر را لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همان‌جا که آقای مرعشی (ره) سجاده می‌انداختند، آنجا را گچ کاری کردند و سنگ مرمر سبزرنگ و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضری که به ایشان عطا شد.)

شفای طلبه نخجوانی

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی (دام‌ظله) می‌فرماید: بعد از فروپاشی شوروی سابق و آزاد شدن جمهوری‌های مسلمان‌نشین (و ازجمله جمهوری نخجوان) مردم شیعه نخجوان تقاضا کردند که عده‌ای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند. مقدمات کار فراهم شد و استقبال عجیبی از این امر به عمل آمد. از بین سیصد نفر داوطلب، پنجاه نفر که معدل بالایی داشتند و جامع‌ترین آن‌ها بودند برای اعزام به حوزه علمیه قم انتخاب شدند. در این میان، جوانی با داشتن معدل بالا، به سبب اشکالی که دریکی از چشمانش وجود داشت انتخاب‌نشده بود، اما با اصرار فراوان پدرش مسئول مربوط ناچار به پذیرش ایشان شد. هنگام فیلم‌برداری از مراسم بدرقه این کاروان علمی، مسئول فیلم‌برداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمرکز می‌کند و تصویر برجسته‌ای از آن را به نمایش می‌گذارد که جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل‌شکسته می‌شود. خلاصه کاروان به‌سوی قم حرکت کرده و بعد از ورود در مدرسه مربوط ساکن می‌شود. جوان بیمار بعد از اسکان به حرم مشرف و با اخلاص تمام متوسل به حضرت می‌شود و در همان حال خوابش می‌برد. در خواب عوالمی را مشاهده کرده و بعد از بیداری می‌بیند چشمش سالم و بی‌عیب است.

وقتی خبر آنی کرامت به نخجوان می‌رسد، آن‌ها مصرانه می‌خواهند که این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتی چشمش به آنجا برگردد تا باعث بیداری و هدایت دیگران و استحکام عقیده مسلمین شود.

تولد این بانوی گرامی را به همه شما عزیزان تبریک عرض می‌کنم

 

 

  • سیدمحمد صادقی
۰۱
مرداد

با غیر زبانتان دعوت به خیر کنید

  • سیدمحمد صادقی
۲۸
تیر

بعضی‌ها می گن چادر پوشیدن و مقنعه و روسری سر کردن، کجای قرآن اومده!

اگر آیه قرآن باشه ما قبول می‌کنیم:

 
یادت باشه قول دادی‌ها:

ای به چشممممممم...

سوره احزاب، آیه ۵۹

یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ، قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ وَ بَنٰاتِکَ وَ نِسٰاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذٰلِکَ أَدْنیٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ.

 
ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: چادرهای بلند بر خود بیفکنند، این عمل مناسب‌تر است تا به عفت و پاک‌دامنی شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند
میدانی «جَلابیب» یعنی چی؟

»
جَلابیب جمع «جَلباب»: به معنای پارچهٔ بلندی است که تمامِ بدن و سر و گردن رو می‌پوشونه که میشه همون چادر

خوب! چادر پوشیدن که تو قرآن اومده بود
حالا مقنعه و روسری و شال چی؟
سوره نور، آیه ۳۱

قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ... وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلیٰ جُیُوبِهِنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ.

ای پیامبر! به زنان مؤمن بگو... روسری‌ها و مقنعه‌های خود را بر سینه خود افکنند تا گردن و سینه آن‌ها پوشانده شود و زینت خود را آشکار نسازند.
خُمُر»: جمع «خِمار»: به معنی روسری و مقنعه است.
و «جُیوب»: جمع «جَیب»: به معنی گردن و سینه است.

قرآن می گه باید روسری و شالِت رو، طوری رو سینه‌ات بندازی که سر و گردن و سینه‌ات رو بپوشونه و زینت‌های زیرش، مثل گردنبند و گوشواره و لباس و ... هم معلوم نشه.

خوب خواهر عزیزم
دیدی؟

 هم چادر بود، هم روسری...

 دیگه بهانه‌ای نداری...

تمام جنگ‌ها سَر همین حجابِ...
اگر می گن آزادی...
قصدشان اینِ که حجابِ تو رو بردارند...

جنگِ امروز اسلحه نمیخواد،
چادر میخواد...

حضرت زهرا (س) راضی نشد
جلوی فقیرِ نابینا، حتّی لحظه‌ای بی‌حجاب حاضر به شه.
آگه الگوت فاطمه زهراست، بسم الله...

یادت باشه،
هر زنِ بی‌حجاب، با بی‌حجابیش، یه سیلی به حضرت زهرا (س) میزند

 


  • سیدمحمد صادقی
۲۶
تیر

سلام به همه شما دوستان گرامی امروزمی خواهم در این پست خاطره‌ای بگویم که باعث آشنایی من با یکی از شهدای بزرگوار شد بعد هم کتابی را معرفی کنم

من طلبه‌ای هستم که قریب به 35 سال هست که در ایام تبلیغ به تبلیغ می‌روم ولی خدا توفیق داد اواخر سال گذشته از طریق راهیان نور به‌عنوان خادم الشهدا به جمع این عزیزان پیوستم و به منطقه فکه رفتم شیرین‌ترین و مؤثرترین تبلیغ خودم در طول عمرم را به نظرم در این ایام داشتم چراکه هم با شهیدانی که تمام هستی خود را دادن تا دین و ناموس مملکت ما را حفظ کنند آشنا شدم، هم به‌عنوان یک روحانی لباس روحانیت را می‌پوشیدم و چوب‌پر خادمین را می‌گرفتم و ورودی یادمان شهدا از زائرین یادمان استقبال می‌کردم، زائرین شهدا چون هم سن و سال نسبتاً زیادی نسبت به دیگران داشتم هم سید هستم و عمامه سیاه به سر داشتم جوری با من برخورد می‌کردند و شانه و دستم را می‌بوسیدند و به‌عنوان تبرک دست روی این چوب‌پرمی کشیدند و درحالی‌که اشک از چشم‌هایشان جاری می‌شد از من می‌خواستن از یادمان شهدا برایشان بگویم که من پیش آن‌ها شرمنده می‌شدم.

معرفی کتاب سلام بر ابراهیم

در این سفر بود که با شهید ابراهیم هادی و دیگر شهدا آشنا شدم و هدفم از این مقدمه این است که به شما عزیزان توصیه کنم که کتاب سلام بر ابراهیم که در دو جلد چاپ‌شده را حتماً مطالعه کنید من وقتی این کتاب را به دست گرفتم و مطالعه کردم خیلی وقت‌ها از اخلاق و بزرگواری این شهید غبطه خوردم و از خودم که یک طلبه هستم شرمنده شدم که ما کجا قرار داریم و این شهیدان کجا قرار دارند.

شهید ابراهیم هادی، علمدار کانال کمیل ستاره درخشان شب‌های ظلمانی. دستی برآورده و تو را به ضیافت آسمانی خود خوانده است شهیدی که به دعای خود پس از شهادت هم راهنما و گره‌گشای خیل عظیمی از جوانان این کشور می‌باشد.

بی‌شک بامطالعه این کتاب در فضای معطر شهیدان خدایی این مرزوبوم سیر خواهی نمود، عهد خود با شهیدان را استواتر از قبل خواهی یافت و به خیل و رفقا و مریدان این شهید خواهی پیوست رفاقتی دوطرفه با بهترین بندگان خدا.

این کتاب به سفارش گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده و تابه‌حال حدود 100 نوبت به چاپ رسیده هر دفعه هم با تیراژ بالا به چاپ رسیده.

این کتاب هم مانند همه کتاب‌ها با مقدمه نویسنده شروع می‌شود و در ادامه خاطرات واقعی دوستان و نزدیکان این شهید را با شیوه‌ای رسا و جذاب به‌طوری بیان می‌کند که خواننده مجذوب اخلاق و رفتار این شهید شده و غبطه خواهد خورد که کاش او هم دوستی از دوستان او بود.


  • سیدمحمد صادقی
۲۶
تیر

خشنودی از قضای خدا

رُوی أنّ موسی علیه السلام قالَ: یا رَبِّ، دُلَّنی علی عَمَلٍ إذا أنا عَمِلتُهُ نِلتُ بهِ رِضاک. فَأوحَی اللّه ُ إلَیهِ: یا بنَ عِمرانَ، إنّ رِضای فی کرهِک و لَن تُطِیقَ ذلک ... فَخَرَّ موسی علیه السلام ساجِدا باکیا فقالَ: یا رَبِّ، خَصَصتَنِی بالکلامِ، و لَم تُکلِّمْ بَشَرا قَبلِی، و لَم تَدُلَّنی علی عَمَلٍ أنَالُ بهِ رِضاک! فَأوحَی اللّه ُ إلَیهِ: إنّ رِضای فی رِضاک به قضائی.


روایت‌شده است که موسی علیه‌السلام گفت: پروردگارا! مرا به کاری راهنمایی کن که هرگاه به آن عمل کنم خشنودی تو را به دست آورم. پس، خداوند به او وحی فرمود که: ای پور عمران! همانا خشنودی من در ناخشنودی توست و تو طاقت این را نداری ... موسی علیه‌السلام گریه‌کنان به سجده افتاد و عرض کرد: پروردگارا! تو مرا به‌افتخار سخن گفتن [با خودت] سرافراز کردی و پیش از من با هیچ بشری سخن نگفتی و حالا مرا به کاری که بدان سبب به خشنودی تو نائل آیم رهنمون نمی‌شوی؟ پس، خداوند به او وحی فرمود: همانا خشنودی من در خشنودی تو ازقضای من است.[1]



[1] میزان الحکمه ج 4 ص485

  • سیدمحمد صادقی
۲۴
تیر

داستانی آموزنده در باره ریا
یکی از حربه‌هایی که همیشه دشمنان اسلام، خصوصاً حکام از آن استفاده می‌کردند، تزویر و ریاکاری بود. به‌عنوان‌مثال:

عمر سعد که به بزرگ‌ترین جنایات تاریخ دست می‌زند، وقتی اسرای اهل‌بیت (ع) را وارد کوفه کردند، کوچه به کوچه، حتی در کوچه‌های یک متری و دو متری می‌گردانیدند. تا اینکه به کوچه‌ای رسیدند. دیدند عمر سعد در جلو این کوچه ایستاده و دست‌های خود را به دو طرف دیوار چسبانده است و از عبور اسرا جلوگیری می‌کند!
از او پرسیدند، چرا مانع عبور آنان می‌شوی؟ پاسخ داد: در این کوچه خانه کودک یتیمی است؛ که تصرف در مال یتیم بدون اجازه ولی او یا حاکم شرع جایز نیست؛ بنابراین نمی‌گذارم از این کوچه استفاده کنید...
عکس نوشته

  • سیدمحمد صادقی
۲۹
فروردين

اگه دروغ نبود...
اگه دروغ نبود مردم مجبور بودند به قول و قرارهایشان عمل کنند،اگه دروغ نبود کسی حق مظلومی را نمی‌خورد، اگه دروغ نبود غیبت و تهمت هم نبود، اگه دروغ نبود دزدی بیت‌المال هم نبود، اگه دروغ نبود بی‌اعتمادی هم نبود، اگه دروغ نبود جنگ و خون‌ریزی هم نبود، خلاصه اگه دروغ نبود عدالت در جامعه و جهان حاکم می‌شد و انسان به کمال خود نزدیک می‌شد و مردم در آرامش و آسایش بودند. به همین خاطر است که امام باقرعلیه السلام: دروغ کلید تمام بدی‌هاست[1]


[1] الکافی ج: 2 ص: 33

 

  • سیدمحمد صادقی